*
بنده تصور میکنم نباید بار ایمان و دیانت را سنگین کنیم. نباید از دین بخواهیم تمام مشکلات ما را حل کند. [درغیراینصورت] مشکلات جدیدی ایجاد خواهد شد که آن مشکلات، استفادۀ ما را از دین کمتر خواهد کرد. مانند ایناستکه بخواهیم فشار تعلیم و تربیت را صرفاً به دوش مدرسه بگذاریم و خانوادهها را دراینباره معاف کنیم. یا بخواهیم همۀ فشار خلافنکردن را برروی وزارت دادگستری بگذاریم و وزارتخانههای دیگر که تعیینکنندۀ معیشت مردم هستند، دراینباره احساس وظیفه نکنند. نباید بار زیاد برروی دوش ایمان و دیانت مردم بگذاریم؛ حتی در ارتباط با خودمان هم نباید این کار را بکنیم. تا هرکس خلافی کرد نباید به او بگوییم تو بیدینی کردی. اگر جامعهای بهشکل عمیق و گسترده دین را نپذیرفته، مدام دیندین بگویی، از دین زده میشود. نباید بخواهید مشکلات او را همیشه با دین حل کنید، یا مشکلات او را دینی تحلیل کنید. این کار، فشار زیادی روی دین و ایمان گذاشتن است. قدرت دین بالاست، اما بعد از اینکه عمیقاً پذیرفته شود. باید بسیاری از مشکلات مردم را خارج از میدان دین حل کنیم. به او بگوییم آیا میتوانی این سبک زندگی و تفکر و منطق و روحیه را تحمل میکنی؟ طرف را با خودش تنها بگذاریم.
بسیاری از دستورات دینی توصیه میکند که به فطرت و وجدان خودمان نگاه کنیم. اما ازآنجاکه «قال علی علیهالسلام» دارد، یا ازآنجاکه از جهنمرفتن سخن میگوید، برای خیلیها اشتباه میشود. اگر ظلم کنید، جهنم دارد، منتها باید ظلمنکردن را برای خودتان خارج از جرگۀ دین، بهمثابۀ عنصری فرهنگی حل کنید، و الا آن را برروی دوش دین میگذارید. اگر عاشق خدا نیستیم و ارتباطمان با خدا وسیع و عمیق نیست، دائماً طرفِ حسابمان را خدا قرار ندهیم. در ارتباط با مردم هم نباید این کار را بکنیم؛ مردمیکه میتوانند ارتباطشان با رفتارهایشان را با عقل خودشان بسنجند، خیلی مانده است تا به دین برسند. مانند آدمهایی که منطقی نیستند و طرز تفکرشان منطقی نیست، اصول عقلانیت را رعایت نمیکنند. چنین اشخاصی با دین مشکل پیدا میکنند. باید دستگاه فکری او را درست کنید و این کار، باید خارج از دین انجام شود.
اصلاح دستگاه فکری یک نفر برای انتقال یک حرف دینی به او، کاری دینی نیست. آنجا که میخواهیم باز هم با ایمان شخص، مشکل را حل کنیم، دعوا میشود. باید دست کسانی را که خارج از دین یا دستگاه فکری آدمها یا فرهنگ جامعه را درست میکنند، بوسید؛ مانند وقتی که دست انبیای الهی را که منجی جوامع بشری هستند میبوسید. «کاد الحکیم ان یکون نبیا»: حکیم نزدیک است که پیغمبر باشد.
آدم به کمک عقل خود میتواند عیبهای خود و جامعه را برطرف کند. بعد از اینکه عیبگیریهای اولیه را انجام داد، دین باید بر سر سفره آماده بنشیند. البته کسانی که میخواهند در فرهنگ پیشتاز باشند، به راهنمایی دین نیاز دارند. دین خیلی هوشمندانه کمک میکند؛ انگیزۀ آداب را برای انسان ایجاد میکند. دین خیلی هوشمندانه انسان را از مشکلات فکری عبور میدهد، اما خیلیها ظرفیت ندارند که حتی همین کمک دین را به او برسانید. قبل از دین، دو چیز باید درست شود: یکی فکر مردم و دیگری فرهنگ آنها. اگر اینها قبل از دین درست شود، مردم راحت دین را میگیرند و رشد میکنند. دین برای کسی که عادات رفتاری غلط داشته باشد و بخواهد بهسراغ دین بیاید، خیلی سخت خواهد بود. دین در جامعهای که فرهنگ غلطی در آن رواج دارد، [پا] نمیگیرد.
بخشی از متدینها هم
به فرهنگ اعتنا ندارند. مثلاً یکی از کارهایی که آنها باید بکنند، ایناستکه بناهای
سنتی مذهبی را حفظ کنند. کارایی و مصرف در همهچیز تعیینکننده نیست. مثل اینکه
رواقهای قدیمیحرم امام رضا(ع) را خراب کنید، به این علت که جمعیت زیاد است: اینها
را برداریم تا همه راحت از حرم استفاده کنند. راحتبودن و دسترسی، تعیینکنندهترین
عامل برای ساختوساز نیست. حفظ هویت فرهنگی یک جامعه، مقدمۀ استقلال، ثبات و سختی
یک مؤمن است که خداوند متعال از او انتظار دارد. بنابراین، بخشی از مشکلات دینی
افراد باید خارج از دین حل شود.
به مفهوم «اولوالالباب» در قرآن... [توجه کنید]. یعنی خودت فکر کن، بعد قدر حرف من را بدان. حتی خداوند متعال به پیغمبر میگوید یکی از کارهای تو باید تعلیم حکمت باشد: «یعلمهم الکتاب و الحکمة». حکمت یعنی اینکه شخص، مستقل از دین خیلی چیزها را بفهمد. حکمتورزی را به او یاد بده تا بتواند عقلش را به کار بیاندازد و الا قدر قرآن را نمیداند.
نکتۀ دوم ایناستکه دین به فرهنگ و فکر، نهفقط بهمثابۀ زیرساختی برای پذیرش دین اعتنا دارد، بلکه برای این اهمیتدادن دلیل زیبای دیگری هم دارد. اساساً دین با احترام به فرهنگ اقوام و ملل سنخیت دارد. این دیگر بحثی دینی است و باید روایتهای آن را بخوانم. دین غیر از نگاه زیرساختی که به فرهنگ دارد، احترام دیگری هم به فرهنگ میگذارد. برای مثال، یکی از مقولههایی که دین خیلی به آن احترام میگذارد، حفظ استقلال هویت و فرهنگ اقوام و ملل است. قرآن ضمن اینکه به این آسیب درارتباطبا فرهنگداری تذکر میدهد که فرهنگ، باید تو را رشد بدهد، پس اسیر چیزهای غلطی که در فرهنگ تو هست نشو، به حفظ هویت فرهنگ اقوام و ملل اعتنا دارد. دین میگوید فرهنگ خودت را داشته باش. چرا زود از این و آن تأثیر میپذیریم؟ دین بدش میآید. دین دوست دارد بهسادگی تحتتأثیر دیگران قرار نگیرید. دین بدش میآید فرد زود خودش را عوض کند. مخصوصاً اگر بخواهد خودش را روی این حساب که مرعوب شده است، عوض بکند. برای جامعه هم چنین چیزی را دوست ندارد. خدا در جهنم رهبران جامعهای را که جامعۀ خودشان را پیش دیگران ذلیل کنند، تکهتکه میکند.
یکی از وجوه حفظ عزت و استقلال یک قوم، حفظ فرهنگ آن قوم است... یک نسبت دین و فرهنگ این است: فرهنگ هر جامعهای هویت آن جامعه را تشکیل میدهد که عنصر و عاملی برای حفظ استقلال جامعه است. کسی حق ندارد همینطور فرهنگ خودش را تغییر بدهد. دین به این مطلب بها میدهد، زیرا عامل حفظ استقلال آن شخص است. [باید سفت و محکم بگوییم] ما همانیم که از قدیم بودهایم، مگر اینکه غلط باشد که آن را عوض میکنیم. خدا از این غُدی خوشش میآید. یکی از ویژگیهای مؤمن، انعطافپذیریِ بجاست. یکی دیگر از ویژگیهای مؤمن، سختبودن و انعطافناپذیربودن است. از حضرت امام صادق(ع) پرسیدند که «ما بال المومن أحد شیء». «أحد» یعنی تند و تیز، مثل نوک چاقو. چاقو اگر بنا باشد کج بشود که نمیبُرد. انگار میخواستند بدیِ مؤمن را بگویند. حضرت فرمود دین آنها را اینطوری کرده است: «لان عز القرآن فی قلبه»؛ چون عزت قرآن در قلبش است. قرآن خیلی کتاب عزیزی است، «و محض الایمان فی قلبه»: ایمانِ محضی هم دارد، «و هو یعبد الله عزوجل»، او عبد الله تبارک و تعالی است. مؤمن با بزرگها میپرد، پس معلوم است که خیلی محکم میشود، «مطیع لله و لرسوله»، مطیع خدا و رسولش است. بعد میفرمایند «إن قوة المومن فی قلبه»: مؤمن موجودی قوی است و قوتی در قلبش دارد. بعد میفرمایند حتی اگر بدنش ضعیف بود، به بدن ضعیف او نگاه نکن. اینقدر محکم است که به این سادگی انعطافپذیری نشان نمیدهد. کسی که همهجا انعطافپذیر باشد، آدمِ مشکلداری است. میفرماید «إن الله تبارک و تعالی لیبغض المؤمن الضعیف»: خدا از مؤمن ضعیف، یعنی کسی که «لا زَبر له»، هیچ هیبتی ندارد، خوشش نمیآید. یکی از مصادیق زبری را برای نمونه بیان میفرماید: داشتن نهی از منکر. کسی که نهی از منکر ندارد، کلّا با همهچیز موافق است.
دین و ایمان میگوید بعضی جاها محکم بایست. این دین و ایمان برای کدام جامعه و فرهنگ دلنشینتر است؟ فرهنگی که در آن مقداری غُدی پسندیده است. فرهنگی که سراسر انعطافپذیر نباشد. وقتی فرهنگ اینطوری باشد، دینی که رسماً از صلابت مؤمن صحبت میکند، در آنجا راحت جا میافتد.
جوانهای ما اگر غُدیِ بجا داشتند، در مقابل فرهنگ غرب از خود غُدی نشان میدادند. این دیگر بحث دینی نیست؛ در فرهنگ ما چیزهایی مرده است که بعضیوقتها جاذبۀ غیر، آنها را جذب میکند. بروید به فرهنگتان نگاه کنید، هی به سر دین نکوبید. چرا فرهنگ خودی خود را حفظ نکردید که جوانتان بهراحتی اسیر این و آن میشود؟ در روزهای آینده به شما خواهم گفت که چه بدبختیهای فرهنگی داریم که ربطی به دین ندارد. البته اگر دیندار بودیم این قسمتهایمان هم درست میشد. اما میخواهم بگویم که بدون دین هم میشد این قسمتها را درست کرد.